↑
کسانی هستند که که ما به ایشان سلام میگوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد یک میز مینشینند، چای میخورند، میگویند و میخندد. ''شما'' را به ''تو''، ''تو'' را به هیچ بدل میکنند. آنها میخواهند که تلقینکنندگان صمیمت باشند. مینشینند تا بنای تو فرو بریزد. مینشینند تا روز اندوه بزرگ. … جامههایشان را میفروشند تا برای روز تولدت دستهگلی بیاورند- و در دفتر یادبودهایشان خواهندنوشت. …. بر فراز گردابی که تو واپسین لحظهها را در آن احساس میکنی میچرخند و فریاد میزنند: من! من! من! من!
کتاب ''بار دیگر، شهری که دوست میداشتم'' نوشتهی ''نادر ابراهیمی''
No comments:
Post a Comment